۰ از ۵
(از ۰ نظر)
موجود

بی گناهم بیا


نویسنده:       لیلا حیاتی

انتشارات:      کتاب نغنه

شابک:          97686005873061

سال نشر:      1395

قطع:            وزیری

وزن:             604

تعداد صفحات:564

قیمت:
۷۰,۰۰۰ تومان
  • پشتیبانی 24 ساعته
  • ضمانت اصالت کالا
  • ارسال سریع کالا
  • پرداخت آنلاین امن

کتاب بی گناهم بیا
لیلا حیاتی

کتاب حاضر دربردارنده رمانی فارسی با موضوع عاشقانه است. «اقاقیا» دختر زیبا و وفاداری است که مورد علاقه پسرعمویش «بهداد» است. اقاقیا عاشقانه «فرزین» پسر همسایه اشان را دوست دارد. در طی ماجراها و نقشه‌هایی که بهداد برای به‌دست آوردن اقاقیا دارد، در صحنه‌ای ساختگی، فرزین را عامل تهدیدی برای اقاقیا جلوه می‌دهد و بدین ترتیب با نجات جان اقاقیا، از سادگی او سوءاستفاده کرده و موجب جدایی اقاقیا از فرزین و سوءتفاهم‌های بی‌اساس می‌شود. امّا با گذر زمان، رازها آشکارشده و اقاقیا و فرزین که اینک دچار سوختگی صورت شده، علاوه بر رسیدن به یکدیگر، از گناه بهداد نیز گذشته و او را می‌بخشند.

نوشته پشت جلد:
غرق در افکارم به سمت غروب، سمتی که همیشه پدر بزرگها آن قسمت باغ می نشستند، می رفتم. روزگار چه بی رحمانه ما را از هم جدا کرد. هر دو بی گناه! با این تفاوت که من می دانم او بی گناه نیست، ولی او نه. نمی دانم چرا دلم می خواهد در خلوتش مرا بی گناه بداند. شاید به این خاطر است که عاشق بوده و هستم و می خواهم به حرمت عشقم، مرا بی گناه ببیند. فرزین اگر عاشقم بود، هم دیگر نیست، این عشق بازی خورده احترامی برایم نگذاشته…

بی گناهم بیا با موضوعیت داستان های فارسی در سال ۱۳۹۲ با تیراژ ۲۰۰۰ نسخه توسط انتشارات شقایق به بازار کتاب عرضه شد.

صفحاتی از کتاب:
با او روی نیمکتی در نزدیکی در نشسته بودم. از رویش شرمنده و خجالت زده بودم. به روبرو خیره شده بودم و فقط گریه می کردم. او هم ساکت بود و به گریه ای که امانم را بریده بود، گوش می داد. چند لحظه بعد، به آرامی سکوت بینمان را شکست و آهسته گفت:
-اگه هنوز به من احترام می ذاری دیگه بیشتر از این زجرم نده. این سال ها کم از دوریتون زجر نکشیدم، دیگه بس کن! اقاقیا، من خیلی خسته ام، خیلی! درست عین خودت. حتی اون شب هم که پشت در خونه امون دیدمت، این حرف رو بهت زدم. تو اگه زجر دوری من و عذاب وجدان اذیتت می کرد، من زجر ندیدنت و دردی که مثل خوره تو جونم افتاده بود، عذابم می داد. می بینی؟ هر دو عین هم زجر کشیدیم، پس بس کن.
با ناباوری به سمتش چرخیدم. باز دستش را روی زانو و سرش را میان دست هایش گرفته بود و این حرف ها را می زد. باورش برایم سخت بود، غیر قابل باور! داشت از عشقی که به من داشته حرف می زد…

 

 

کالاهای مرتبط

رفتن به بالای صفحه

ارتباط با شهر خورشید

۰۹۳۸۲۱۵۸۹۶۷
با ما در تماس باشید

فروشگاه اینترنتی کتاب شهر حورشید، اولین فروشگاه آنلاین و جامع فروش کتاب نویسندگان استان بوشهر است.
تمامی حقوق این سایت متعلق به شهر خورشید می باشد.
Copyright © 2020 shahrekhorshiid.ir