کتاب نجوای رود
اثر طیبه آشوری
طیبه آشوری فرزند محمد متولد خرمشهر و اصالتاً از روستای درازی شهرستان دشتی می باشد. تحصیلات حوزوی ایشان سطح دو جامه الزهرا قم می باشد. مدتها مشغول به تدریس در روخوانی و تجوید کودکان پنج سال به بالا بوده و هم اکنون مشاور تخصصی پوست و مو، و ساکن شهر شیراز می باشد.
شهید ابوتراب عاشوری که از همان اوایل جوانی علاقمند به کسب علم بود برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مشرف شد. بعد از آن به بوشهر مراجعت و دوباره با هدف ادامه تحصیل و ارتقاء سطح علمی خود به قم رفت. در طول سال نیز برای تبلیغ به بوشهر سفر می کرد. شهید فعالیت های سیاسی و مبارزاتی خود علیه رژیم طاغوت را از سال ۱۳۴۲ تا سال ۱۳۵۷ “زمان شهادت” آغاز و هر لحظه توسط عوامل رژیم و دستگاه امنیتی “ساواک” تحت نظر بوده و به دفعات مختلف احضار و بازجویی می شود. با افزایش مبارزات مردم استان بوشهر علیه رژیم شاه در سال ۱۳۵۷ شهید عاشوری نیز با هدایت و رهبری مبارزات باعث شد که ساواک و شهربانی بوشهر به دنبال راه چاره ای برای خاموش کردن این تحرکات باشند و منشأ فعالیت های ضد رژیم در بوشهر را از بین ببرند. روز سیزده آذر مصادف با سوم محرم الحرام بود که عوامل رژیم به محل اقامت شهید “منزل حیدر عاشوری برادر شهید” می آیند و شهید را در حالی که مشغول وضو بوده، با شلیک شش گلوله او را به شهادت می رسانند.
نویسنده در این اثر نیمنگاهی به زندگی و اوج بندگی شهید انقلاب، حجتالاسلام ابوتراب عاشوری دارد و زندگی شهید را به شکل داستان در سه بخش کودکی، نوجوانی و جوانی روایت کرده و در فصل چهارم دست نوشتههایی از شهید ابوتراب عاشوری را آورده است. علاقهمندان به ادبیات پایداری و سرگذشتنامههای شهدا از خواندن نجوای رود لذت خواهند برد.
به قلم طیبه آشوری:
در فروردین ماه ۱۳۹۰ شروع به جمع آوری مطالب کتاب شهید عاشوری نمودم. سخت بود پیدا کردن افرادی که تا به حال ندیده بودم اما برایم خیلی مهم بود بتوانم این مسئولیت را به بهترین نحو انجام بدهم. یکسری مطالب را جمع آوری کردم. سعی کردم با افرادی که در این زمینه اطلاعات یا خاطراتی داشتند حضوراً مصاحبه کنم. بعضی مطالب به صورت فیلم و عکس به دستم رسید. مثل اینکه شهید همه ی افراد را در کنار هم می چید و انتخاب می کرد. استادم سرکار خانم برازجانی شدند منتقد کتاب و استاد دانشگاه. خدا را شکر بسیار مهربان و دلسوز، متخصص و پیگیر بودند و دوره داستان نویسی را در حضور ایشان گذراندم. بعد از مدت زمان زیادی کتاب آماده چاپ شد و در واقع ایشان هم استانی ما هستند و مطمئنم ایشان هم انتخاب شده بودند. بعد از صحبت با چند ناشر بالاخره انتشارات شهید کاظمی که جناب آقای خلیلی مدیر مسئول آن هستند از کتابم استقبال نمودند و دوم محرم از قم تماس گرفتند کتاب چاپ شده است. در واقع سوم محرم سالگرد شهادت شهید عاشوری می باشد. و این خودش جای بسی تأمل دارد. امروز که توضیحات کتاب را برای هر جمعه با یک کتاب می نویسم ۱۵ بهمن سالروز میلاد پربرکت شهید ابوتراب عاشوری آن بزرگمرد تاریخ است. برای من همه ی اینها نشانه ای از عنایت آن بزرگوار است. تنها آرزوی من اینست که بالاخره یک سریال از زندگی ایشان در استان ساخته شود. البته در این زمینه تلاش های زیادی انجام دادم اما به نتیجه نرسید. ان شاءالله مسئولینی که در این زمینه می توانند خدمتی انجام بدهند، از این فرصت الهی استفاده کنند و مسیر را هموار کنند ان شاءالله.
نجوای رود با موضوعیت شهید عاشوری در سال ۱۳۹۶ با تیراژ ۱۰۰۰ نسخه توسط انتشارات شهید کاظمی به بازار کتاب عرضه شد.
قسمتی از کتاب:
وارد کوچههای تنگ نجف شد. دیوارهای بلند و درهای کوچک نشاندهنده خانههای چسبیده بهم بود. باید از بازارچهای کوتاه و تنگ رد میشد تا به حرم امیرالمؤمنین (ع) برسد. از وقتی وارد نجف شده بود احساس میکرد غم و غصه عالم بر دلش نشسته، حس میکرد این شهر پر است از درد دلها و رنجهای مولا علی (ع). همهجای شهر بوی غربت میداد و زمزمه مناجات او در مسجد کوفه هنوز شنیده میشد: مولای یا مولای، اَنتَ المَولا وَ اَنا العَبد وَ هَل یَرحمُ العَبد الا المَولا… همهجا تاریک بود در میان آنهمه سیاهی و تاریکی، یک دفعه گلدستههای نورانی و طلایی حرم چشمانش را نوازش کرد. برای اولین بار بود که روبروی حرم حضرت علی (ع) میایستاد. یکمرتبه همه غم و غصهها یادش رفت حتی خانوادهاش. پاهایش روی زمین میخکوب شده بود و قدرت حرکت نداشت. دستش را روی سینه گذاشت و خم شد و به حضرت سلام داد. بغضش ترکید، گریه امانش نمیداد…
لیلا حیاتی
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.