کتاب کُنجیر
اثر سید اسماعیل بهزادی
سید اسماعیل بهزادی متخلص به “صفا” فرزند سید علی اکبر به سال ۱۳۲۸ خورشیدی در شهر خورموج متولد شد. از جمله شاعرانی ست که در شعر محلی، کلاسیک و شعر نو مهارت و تسلط دارد. دارای مدرک کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی، بازنشسته آموزش و پرورش و مدرس دانشگاه می باشد.
مجموعه های منتشر شده:
۱- آوای دشت
۲- نامت چه مستعار مانده است
۳- شاید دلت، که آن همه دریا بود
۴- عشق و بهار دشتی
۵- کنجیر
استاد بهزادی از دو جهت و دو نسب به خانواده های برجسته علمی تعلق دارد. پدر ایشان سید علی اکبر دانشمند و ادیب ارزشمند و جد مادری ایشان از میرزا محمود حامدی، که از علمای نامی و شعرای بزرگ است می باشد. وی در اثرهای خود بیشتر قالب نيمایی و سپيد و در مرحله دوم غزل و تعدادی قالب های شعری از قبيل قصيده، مثنوی و تقریبا در همه قالب ها و کارهای طنز نیز به زبان معيار و زبان محلی اشعار فراوان چاپ نشده سروده اند.
فهرست مطالب:
بهزادی صبحستان فردای طنز جنوب، زن شهری، شیرو، تش پاره، سی چه بی، تجدید فراش، زن پیر، آرزوی مرگ دی علو، جنگ با دی علو، زن ذلیل، جشن تولد و…
به قلم غلامرضا ابراهیمی:
سید اسماعیل بهزادی از آن سوی دامنه های بیرمی و کرانه ی تفدیده ی مند آمده است. نه از آفتاب بریده است که می خندد و نه به نم نم باران پیوسته که می گرید. وی از آن دست شاعرانی است که چون رودی ژرف آرام و زندگی پرور در جریان است. مدام می جوشد. موج می زند. دل به هیاهو نمی سپرد و از سر و صداهای عقیم کننده کناره گیری نکرده است. این میل به تحول، پوست اندازی و تکامل سبب شده که ما دو چهره ی متفاوت و در حال دگردیسی را در بهزادی شاعر ببینیم. مجموعه طنز محلی ” دی علو” شامل دو دفتر با نام های “کنجیر” و “دی علو” می باشد. بهزادی در این مجموعه با زبان “من” روایتگر درد انسان جنوبی است. شاعر با همه سادگی و یکرنگی خود به میدان آمده است. شاعر در این مجموعه در غزل هایش بیشتر در اقتصاد کلمه صرفه جویی کرده است. در بعضی مثنوی ها علی رغم سیّالیّت زبان، آوا محوری، آنات شگفت شاعرانه، غفلت های انفجاری، وحدت ارگانیک و… پرداخته. بی شک بهزادی یکی از صبحستان های فردای شعر جنوب، خاصه دیار فایز و آتشی است و با هر سروده سعی در ” فردیت زبان و امضا کردن” هر اثر را به نام خودش دارد.
به قلم سید اسماعیل بهزادی:
“سال ها باید تا خون شیر شد” اول عقیده داشتم که شعر محلی تنها به صورت خواندن نوارها و کاست ها در اختیار مشتاقان گذاشت و شاید همین عقیده باعث شد که سال های زیادی با خواندن اشعار محلی در کاست به فکر انتشار آنها به صورت کتاب نبودم تا بالاخره به درخواست دوستان و دوستداران شعر بر آن شدم که مجموعه اشعارم را به صورت نوشتاری در اختیار علاقهمندان قرار دهم که مانایی بیشتر دارد. براستی هر چه زمان می گذرد دور ماندن مردم دشتی به گویش محلی نیز بیشتر می شود و کم کم برای آنها نامأنوس می شود از این جهت خواستم من نیز سهم کوچکی در زنده نگه داشتن گویش محلی دشتی داشته باشم. هر چند بارها گفته ام که گویش شعری محلی خورموجی و تا اندازه ای با گویش اصلی دشتی تفاوت دارد اما اصل همان گویش دشتی است.
شعری از کتاب “طنز دی علو”:
ام گُ دوهَتی واسو دِی تا بلکی خم خوارم بشت
وختی که دی نیسی تو حُوش او همدم و یارم بشت
سوگل که دوهت خالوتن شازو که دوهت عاموتن
ام گُ یکیشو وایمسنی بلکی کمک کارم بشت
ات گُ نه شازو ام میا نه دی گپ سوگل بزه
دُهت کشنگی وایمسنُم دیّم طرفدارم بشت
ات گُ که دهت شهرین خیلی کشنگن جون دیت
از دسِّ ای پلکنده مو روزم شو تارم بشت
دشتی ینِی با شهریا دیر از هِمِن وصلت کنن
دُهتی تو واسو لا اکل گوشش بیه کارم بشت
ای چن که دی ات واسین هی زُر می خُ می گو سلام
کی مُم گُ دی دهت گنا واسو که آّزارم بشت
می گم که حالیم نامبه مو “ای وا خدا مرگم بده”
گهپی خنکو شام مزه که بیرزِک لارم بشت…
می گم خُو خوییم دِیِن جی که بگو خیرن ننه
می گو خیالش واسِیِی ای گپّ و گفتارم بشت
فیکه می یَن دی شاش پُسا وختی کشو دی تو سرا
دامن که تا ری زو نیشن رسوی سی بازارم بشت
نشسن یه منکاشی دسش هر رو شی بُرمش وامیسو
اُم فهمی که سر وامیسو بایس تُووَش بارم بشت
فیسُم می که که بیگ مو از شهر شیراز اندسِن
کی مو خیالم می که دی شاطی نرو یارم بشت
✍️لیلا حیاتی
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.