کتاب شکوه ات را به دل باد بریز
اثر نگار توان
نگار توان فرزند ناصر به سال ۱۳۷۳ خورشیدی در روستای درازی شهرستان دشتی دیده به جهان گشود. دارای مدرک کارشناسی ارشد مدیریت مالی دانشگاه کازرون، مدرس دانشگاه، عضو انجمن ادبی قلم تهران، فعال در روزنامه سراسری کشور “شاخه سبز”، و دارای مدرک رسمی گویندگی و فن بیان از رادیو ایلیا و خبر شهر تهران.
“دیوان نگار” اولین اثر ایشان و این مجموعه شعر “شکوه ات را به دل باد بریز” دومین اثر شاعر می باشد. شامل ۳۲ عنوان شعر در قالب غزل، نیمایی و تعدادی سپید می باشد.
فهرست مطالب:
فرهنگ چشمم، شور افتاده دلم، بوی ریحان، چون بغض که در نای گلو، عشقم نهان شود، در سوگ پدرم، مرا آزاد کن، چشمان گیرایی، خشم درون، دلم کشیده که مرا صدا زنی بانو، چشمت که چلچراغ دلم، چیزی بدون حکمت نیست، بوسیدنت، بیچاره یاد من، بی تو هوای سخت، شبی از خانه ات رفتم، صدای نم نم باران، تو را امروز دیدم، دوزخی شهرم، مثلث عشق، دریا مرا دریاب، دختری که عصر، شکوه ات را به دل باد بریز، در گهواره گلویم، حالا تو ماه می کنی، نوازش را از موهایم نچین، گل سنگ آه، باران، گرسنگی و کار، بذر تنهایی، عشق، برگردیم.
به قلم نگار توان:
کتاب شکوه ات را به دل باد بریز دومین اثر من، اشعار عاشقانه ای در قالب غزل، نیمایی و سپید می باشد. کتاب سوم من ان شاءالله در حال آماده سازی است برای چاپ. دختری با مهر آمده تا برقصاند قلم و بیافریند دنباله ی احساس عشق ورزی خویش را.”شبی از خانه ات رفتم”
شبی از خانه ات رفتم
شبــی سرد و زمستانی
شبــی با بغض سنگینم
شبـــــی با اشک نامرئی
تو در لای پتو پیچیده بی من
غرق در خواب
و من بی تو
فرو افتاده در تردید و
هی این پا و آن پا در پریشانی
شبان بی شماری بود
که دیگر در دل خانه
اجاق آتشین عشق با سرما
میان ما نمی جنگید
تو بر آن سایه ای بی شور
و من در زیر آن خاکستر سردی
شبی از خانه ات از این
حکایت های طولانی
میان این عمارت های
رو در سوی ویرانی
به سوی عشق پابرجا فراسوهای کیهان
غرق در دنیای نورانی
شبی از خانه ی بی عشق
خواهم رفت
شکوه ات را به دل باد بریز با موضوعیت شعر فارسی در ۴۸ صفحه، در سال ۱۴۰۰ با تیراژ ۱۰۰ نسخه توسط انتشارات مؤلفین طلایی به بازار کتاب عرضه شد.
غزلی از کتاب: “بوی ریحان”
بوی ریحان بکشد گوش ز الحــــان شمـــــا
قلب ما پیله خریدار، به دکـــــــــان شمـــــا
تا مسیحای دمت بال گشاید به جهـــــــــان
چشم امید نبندیم به درمــــــــان شمـــــــــا
شوق ما از رخ زیبــــــای تو این وام گرفت
زان سبب رقص کنان گوش به فرمان شما
خانه ای نیست به جز کوی تو ایمن به دلم
سر نهادیم پریشــــــان به شبستـــــــان شما
خانه آبـــــــــاد مگر از تو چه خواهد لب من
چشم بربند که من بوسه به مژگـــــــان شما
جان به لب در پی آغوش توأم هیچ مخواه
یک نفس بیش ندارم همه قربـــــــــان شما
من نگـــــــارم به خرافات نیم پای به بنــــد
عشق را پاک ز هر قید، به چشمـــان شمــــا
لیلا حیاتی
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.